مطالب روز دنیای اینترنت
یک دیالوگ بد
19 / 11 / 1398 ساعت 3:40 AM | بازدید : 61 | نویسنده : saw | ( نظرات )
مراسم محقر خاکسپاری جو،رفیق آواره ی میچل

کشیش: ?Any last word

میچل:We are all fucked
«بولوار لندن،2010»
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


مخاطب خاص
19 / 11 / 1398 ساعت 3:40 AM | بازدید : 77 | نویسنده : saw | ( نظرات )
هوایِ مــُردن
بیــخِ گوش من اسـت
همــانجایی که روزی
رد نفس هایِ تو بود !!
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


شهر باریک / آیدا احدیانی
19 / 11 / 1398 ساعت 3:40 AM | بازدید : 71 | نویسنده : saw | ( نظرات )
"ديگر نمی تواند يکی مثل من پيدا کند"
اين جمله بسيار بی معنی و چرند است. کسی که شما را ترک يا اخراج کرده است، دنبال مثل شما نمیگردد. واضح است، اگر مثل شما را می خواست که خودتان بوديد. مگر نه؟
همسر يا مدير قبلی شما دنبال يکی می گردد که مثل شما نباشد. پس کس ديگری را پيدا میکند که مثل شما نيست. به همين سادگی.
اين جمله همان قدر بی معنی است که جمله: "غم آخرتان باشد."
جمله «غم آخرتان باشد»، يعنی: "اميدوارم که شما نفر بعدی باشيد که فوت می کنيد" چون در غير اين صورت، شما حداقل غم يک نفر را خواهيد ديد؛ و او، همان کسی است که قبل از شما مرده است ...!
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


هرگز رهايم مكن (كازوئو ايشي گورو)
19 / 11 / 1398 ساعت 3:40 AM | بازدید : 67 | نویسنده : saw | ( نظرات )
خندید و دستش را دور ...تنم حلقه کرد، اما همان طور آرام کنار هم نشستیم. بعد گفت: همیشه به یه رودخونه فکر می کنم که جریان آبش واقعاً سریعه و دو نفر که توی آب سعی دارن همدیگه رو بچسبن، همدیگه رو سفت بگیرن، اما عاقبت می بُـرن. آب خیلی شدیده. باید تن به آب بدن و از هم جدا بشن. به نظرم وضعیت ما هم همینه...!
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


زندگی جنگ و دیگر هیچ (اوریانا فالاچی / مترجم: لیلی گلستان)
19 / 11 / 1398 ساعت 3:40 AM | بازدید : 62 | نویسنده : saw | ( نظرات )
وقتی کسی را دور انداختیم دیگر نباید سعی کنیم اشتباهاتش را تشریح کنیم و وقتی دنبال چراهای اشتباهات او می رویم که هنوز او را کاملا دور نینداخته باشیم ...!
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


قطار 3:10 به یوما
19 / 11 / 1398 ساعت 3:40 AM | بازدید : 69 | نویسنده : saw | ( نظرات )
راسل کرو (بن وید): تو تا حالا انجیل خوندی، دَن؟ من یه بار خوندمش. هشت سالم بود، بابام خودش رو سر یه گیلاس ویسکی به کشتن داده بود و مامانم گفت که برمی‌گردیم به شرق تا دوباره از اول شروع کنیم. یه انجیل بهم داد و نشوندم توی ایستگاه قطار، بهم گفت که بخونمش تا بیاد. اون می‌خواست بره که بلیط‌هامون رو بگیره. خب، من کاری که گفته بود رو کردم، انجیل رو از اول تا آخرش خوندم. سه روز طول کشید. اون هیچوقت برنگشت!


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


تبلیغات
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان

سامان وب

و آدرس

 http://www.sawman.loxblog.com

لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 1099
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 11
:: تعداد اعضا : 5

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1224
:: باردید دیروز : 1127
:: بازدید هفته : 1488
:: بازدید ماه : 6798
:: بازدید سال : 17713021
:: بازدید کلی : 197785321